رادمهر جوجورادمهر جوجو، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

R.boreiri

داستان

 پسرم ، رادمهر من همیشه سعی کن در تمام مراحل زندگیت روی دیگران تاثیر خوب بگذاری :   تاثيرگذارى   آموزگارى در نيويورک تصميم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شيوه جالبى قدردانى کند. او دانش‌آموزان را يکى‌يکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد. آنگاه به سينه هر يک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلايى نوشته شده بود: «من آدم تاثيرگذارى هستم.» سپس آموزگار تصميم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعريف کند تا ببيند اين کار از لحاظ پذيرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت. آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آ...
22 مرداد 1391

رادمهری و گفتن جیش

  گل پسرم یک خبر خیلی خوبه خوب. جیگر مامان دیگه جیشت و میگی . الان تقریباً‌ یک هفته است که شروع کردی . البته تقریباً دو ماهی بود که مفهوم جیش و خیلی خوب می فهمیدی یعنی وقتی توی پوشکت جیش می کردی می گفتی مامان جیش . مامانی چون خیلی از مضرات زود از پوشک گرفتن بچه ها خونده بودم و دیده بودم که کلی نگران بودم بابت از جیش گرفتنت . یکی از دوستهای مامان پسرش از یک سالگی شروع میکنه از پوشک گرفتن .طفلی پسرش تا ده سالگی از اضطراب شب اداری داشت . خلاصه گل پسرم . من تصمیم گرفته بودم که بگذارم هرزمانی که خودت به آمادگی روحی و جسمی رسیدی اینکارو بکنم تا اینکه شمارو بردم کرج پیش مامان بزرگ . مامانی به خاطر گرم بودن تابستو...
22 مرداد 1391

رادمهری و نه

جوجوی مامان برات بگم از نه گفتنت . تازگیها هر چیزی رو که می گیم یا میخواهیم میگی نه . مثلاً وقتی مامان می خوام نازبدمت میگم رادمهری جیگر من می گی بیور نه (یعنی جیگر نه ) میگم رادمهر تپل منه میگی بپل نه (یعنی تپل نه ) میگم رادمهری نازناز منه میگی نانا نه ( یعنی نازناز نه ) یا میگم رادمهری جیش و عوض کنم می گی جیش نه من تو کتاب دوساله ها خوندم که بچه ها تو این سن نوزادی رو گذروندن و مثل آدم بزرگها حس استقلال و بزرگی دارند و با نه گفتنشون می خوان خودشون و ثابت کنند. هنوز جمله رو کامل نمی گی ولی برای منفی گفتن همیشه اول فعل و میاری بعد کلمه نه رو مثلاً می گی بییم نه (یعنی نریم  ) یا می گی بیو نه (یعنی نرو )   ...
10 مرداد 1391

رادمهر و نی نی عمه پروین

سلام نازناز پسرم . نی نی عمه پروین ٧ مرداد٩١ ساعت ٥٠/٢١ شب  با وزن ١٢٠/٣ گرم و قد ٥٣ سانت در بیمارستان میلاد به دنیا اومد . نی نی جون تولدت مبارک .راستی اسمش آرشیدا است .آخه نی نیمون دخمله .یک فرشته کوچولو روی زمین . همون شب که نی نی به دنیا اومد من و شما و مامان جون و بابایی و عمه جون جون رفتیم بیمارستان تا ساعت ٢ شب اونجا موندیم .مامان جون شب پیش عمه و نی نیش موند.بقیه برگشتیم خونه . پسرم من و بابایی تصمیم گرفتیم که این مدت عمه با نی نیش پیش مامان جون تا از اونا مراقبت کنه شمارو ببریم پیش مامانی کرج .یک مقدار برای من رفت و آمد سخت می شه ولی مهم اینه که تو راحتی عزیز دل مامان . صبحها ساعت ٦ از کرج با مترو حرکت...
10 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به R.boreiri می باشد